سارا جون عزیز دل مامان ببخش من و که اینهمه عصبانی میشم وقتی بهت ریاضی یاد میدم و تو یکم دیر جواب میدی.وقتی وسیله هات و میریزی دورو بر خونه و روزی هزار بار باید بگم سارا وسیله هات و ببر تو اطاقت درسته درساتون نسبت به سنتون خیلی سخته ولی به خاطر کم دقتیت همیشه مواخذه میشی از طرف من و بابا .آخر هم یاد میگیری و میگی چقدر آسونه مامان. خلاصه دیشب قرار شد من دوشنبه بیام با خانوم معلمت صحبت کنم . وقتی دیشب انداختی و گلدونی که خیلی دوسش داشتم و شکستی این تصمیم و گرفتم. بهت گفتم حتماً میام تا در حضور معلمت بهم قول بدی به حرف مامان بکنی و هر چی من میگم بگی چشم. اما وقتی چشمهای گریونت و دیدم که دارن تند تند اشک میریزن و با همو...